با اجازه ی مدیریت محترم وبلاگ:
هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است.شک کرد که شاید همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند.آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود.مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند.
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
لایک به متن :دی
بشکنه دست من که از جمعه اینجا نیومده:)))))))))
سلااام پسته خاتون!
لایک به متن ِدزدی!!
خودت می دونی دیگه...گودریه!
:دی
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است ...