وای که چه قدر زمان گذشته ... به تاریخ های وبلاگ که نگاه میکنم با خودم میگم که عجب !!!! چه اتفاق هایی افتاده ... چه چیزهایی رو هممون پشت سر گذاشتیم ... اما دوست دارم تو این جلد جدید یه شروع تازه داشته باشم ... هم خودم و هم بقیه ... البته هر کسی خودش میدونه ... اما یه قدم رو به جلو !!! یه حس دیگه داره ... :دی
تنها۴۱
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 ساعت 06:35 ب.ظ
:دی
سلام خدا جونم ...
وای که چه قدر زمان گذشته ... به تاریخ های وبلاگ که نگاه میکنم با خودم میگم که عجب !!!! چه اتفاق هایی افتاده ... چه چیزهایی رو هممون پشت سر گذاشتیم ... اما دوست دارم تو این جلد جدید یه شروع تازه داشته باشم ... هم خودم و هم بقیه ... البته هر کسی خودش میدونه ... اما یه قدم رو به جلو !!! یه حس دیگه داره ... :دی
بزن زنگو
تو این مدت نیومدن چون حتی یم درصد هم احتمال می دادم کسی بیاد :دی
مرسیییییییییییییییییییییییییییی
ما هستیم man جونم خانوم .. شما نیستی و مام نمیایم دیگه :((
من واقعا فکر نمی کردم که اصلا کسی بیاد !! یعنی در این حد :دی