سلام علیکم خدا جونم ... :دی

1. رئیس فداکار
رئیس فداکار هر آنچه را که به نفع شرکت باشد انجام داده، می دهد و خواهد داد. او هر روز بدون دریافت هیچ گونه مبلغ اضافی تا ساعت هشت بعد از ظهر در محل کارش می ماند. شما چگونه با این فرد رفتار می کنید؟ شما کاری جز گوش دادن انجام نمی دهید؟ او احتمالا بعد از بازنشستگی هم اینجا خواهد بود. پس بهتر است از همان ابتدا چگونگی کنار آمدن با این فرد را یاد بگیرید. 

 

2. رئیس داد و فریادکن
رئیسی که داد و فریاد راه می اندازد، فکر می کند اگر صدایش را تا حد نامعقولی بلند کند به خواسته هایش می رسد. صدای بلند تر، تعهد بالاتر. فراتر از همه چیز داد و فریاد کن ها فقط می خواهند بدانند که مورد توجه قرار می گیرند. اگر شما بتوانید با این رئیس کنار بیایید و احترام و اعتماد وی را جلب کنید، شاید بتوانید صدای او را پایین بیاورید. 

 

3. رئیس دلهره آور
کارکنان هر آنچه را که رئیس دلهره آور می گوید انجام می دهند؛ چرا که از وی می ترسند. او همیشه از تهدید برای ساکت نگهداشتن کارکنان استفاده می کند. این رئیس نرخ جابه‌جایی کارکنان بالایی را دارد و در نتیجه برای حفظ عامل ترس کارکنان را اخراج می کند. رئیس دلهره آور دوام نمی آورد. سرنوشت یقه او را خواهد گرفت. 

 

4. رئیس استثمار کننده
معمولا به عنوان رئیس ماکیاولی شناخته می شود. این نوع رئیس خیلی با هوش، خطرناک، متمرکز و با انگیزه بوده و همواره یک برنامه سری دارد. او به افراد به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف می نگرد. اگر شما برای چنین فردی کار می کنید مراقب پشت سر خود باشید. بهترین راه این است که با او راحت و صادق باشید. اطلاعات را به‌صورت داوطلبانه ارائه کنید.  

 

5. رئیس سرهم کننده
رئیس سر هم کننده کم خردترین رؤساست. بهترین راه رفتار با این رئیس این است که به او کمک کنید ترقی ‌کند. هنگامی که آنها ترقی کردند به خاطر ارتقا به افراد تحت امرشان مدیون هستند. دیر یا زود مدیران، کم‌خردی رئیس شما را خواهند دید و او کله پا خواهد شد.  

 

6. رئیس سردرگم
رئیس سردرگم احمق نیست، او بی سواد است. شاید کارش را در شرکت تازه شروع کرده است و با فناوری آشنا نیست و یا به طورموقت به دلیل مسائل شخصی اطلاعات و دانش وی به روز نیست. رئیس سردرگم می تواند رئیس خوبی باشد اما در حال حاضر از مسیر خارج است(تو باغ نیست). بهترین راه برای کنار آمدن با این رئیس این است که به او یاد بدهیم و سرعت او را افزایش دهیم. آن وقت شما از اینکه او با چه سرعتی وارد جریان می شود، تعجب خواهید کرد. 

 

7. رئیس سنت گرا (محافظه کار)
او درباره روزهای خوب گذشته و درباره روشهایی که پیشترکارها انجام می شد زیاده گویی می کند. با این حال اگر او در گذشته سنگر گرفته باشد قادر نخواهد بود که در زمان حال کارکند. این رئیس باوجود مقاومتش برای حرکت به جلو، دارای اطلاعات گرانبهایی است که می تواند به نفع سازمان باشد. صبور باشید و به خاطر داشته باشید که جدید بودن الزاما به معنای بهتر بودن نیست. 

 

8. رئیس قدرت‌طلب
رئیس قدرت‌طلب دیوانه قدرت است. او ممکن است از آزادیهای ظالمانه ای، مانند: داشتن یک خدمتکار برای تمیز کردن ماشین بر خوردار باشد. هنگامی که چیزی از او می پرسید او به افتخاراتش اشاره می کند. دیگران اطمینان دارند که این ردای قدرت، ناتوانیهای وی را می پوشاند. چگونه با این رئیس کنار بیاییم؟ او را بخندانید. دستوراتش را اجرا کنید و این تصور دروغین را در او ایجاد کنید که کارها را به روش دلخواه او انجام می دهید. به خاطر داشته باشید که او هرگز ذهن شمارا کنترل نمی کند. 

 

9. رئیس نچسب(تفلون)
اگر چیزی نادرست از آب دربیاید، برای اینکه نشان دهد در آن وقت او جای دیگری بوده است شواهد و مستندات بی نظیری را رو می کند. این رئیس بیشتر مایه مزاحمت است تا عامل خطر. هنگام گفتگو با وی بهتر است تمام جزییات را موردنظر داشته، گفتگوهای خود را ثبت کنید. 

 


10. کدام رئیس؟
این رئیس همواره در عمل گم است. او بی ضرر است، چون هیچگاه در دفتر کارش نیست. هنگامی که او در دفتر کارش حضور دارد از وجودش بهره بگیرید. شما از فقدان عدالت احساس رنج خواهید کرد. شما در یک اطاقک به مدت هشت ساعت در روز و پنج روز در هفته برای نصف حقوق او برده وار کار می کنید. 

 

11. رئیس مشکوک
این رئیس به تمام انگیزه های افراد مشکوک است. هر آنچه فرد انجام می دهد، می تواند تلاشی برای خراب کردن وی قلمداد شود. این احساس بی کفایتی منجر به دخالت در آنچه که به نفع کارکنان و شرکت است، می شود. شما چه کار می توانید بکنید؟ به او قوت قلب دهید و همواره صادق و رْک باشید. 

 

12. رئیس دنیا به دوش
این رئیس می تواند ناتوانی های خود را پنهان سازد، چرا که می تواند خود را به عنوان آدم سرسختی معرفی کند. او تمام نگرانی های دنیا را جذب می کند و برای تمام دنیا نگران است. او اول صبح با چهره بر افروخته و آشفته به دفتر کارش وارد می‌شود، چرا که تمام شب را بیدار مانده و روی اقلام سفارش کار کرده است. با این رئیس چگونه برخورد کنیم؟ آرام باشید و در صورت امکان از تعامل با او بپرهیزید، چرا که عصبانیت او می تواند مسری باشد. 

 

13. رئیس پرطمطراق
رئیس پرطمطراق، لباسها، ماشین، خودکار و مسواک گرانبهایش را دوست دارد. آنچه او بیشتر دوست دارد حرفهای کلیشه ای است که در آخرین گردهمایی مدیریتی شنیده است. این رئیس به این حقیقت عشق می ورزد که در تیم من وجود ندارد. او نمی تواند بدون شما موفقیتی کسب کند. این رئیس اساسا بی ضرر است . لبخند بزنید و تحمل کنید. اگر می توانید به‌گونه‌ای منظم چند کلمه جدید به او یاد دهید. 

 

14. رئیس رفیق
رئیس رفیق می خواهد دوست شما باشد نه مافوق شما. از شما می خواهد که او را دوست داشته باشید چرا که دوستان هوای همدیگر را دارند. زمانی را که شما با او سپری می کنید سرمایه گذاری خوبی است.  

 

15. رئیس دو دقیقه ای
رئیس دو دقیقه ای، پیوند بین رئیس قدرت‌طلب و رئیس دنیا به دوش است. او به صورت لحظه ای می خواهد موقعیتها را کنترل کند (زمانی که من در تعطیلات بودم چکار کردید؟) و بعد از دو دقیقه حرف شما را قطع می‌کند، چراکه وقت ندارد درباره آن بحث و گفتگو کند. او پی‌درپی ولی به صورت تصادفی از شما می خواهد گزارشی درباره پیشرفت کارها تهیه کنید، ولی به ندرت آنچه را که خواسته است به خاطر می آورد. کار کردن با این رئیس تمرین هنر به ایجاز صحبت کردن است.  

 

16. رئیس مغرور (متکبر)
این رئیس، یک فداکار محافظه کار است. او شرکت را از پایه بنا کرده است. در حقیقت این میزی که شما آلان روی آن می نشینید، او ساخته است. شما به عنوان یک زیردست به راهنمایی های تقدس گونه وی نیاز دارید. کمک او اغلب به دردسر منجر می شود. با این سلطان موفقیت چگونه رفتار کنیم؟ غرور خودتان را بشکنید و از او بپرسید فردی که با سواد و مستعد کارکردن برای چنین شرکتی است، چگونه آدمی است؟ 

 

17. رئیس منزوی
رئیس منزوی، می خواهد تنها باشد. او در دفتر کارش می ماند و یا از خانه کار می کند. از تماس های انسانی بویژه از تعامل با کارکنان پرهیز می کند. او می تواند یک متخصص باشد چرا که بر مبنای مهارتهایش ارتقا یافته است. اما یک آدم اجتماعی نیست. رئیس منزوی شما را به حال خود رها می کند. لذا انتظار کار تیمی و گفتگو درباره اهداف شغلی نداشته باشید.  

 

18. رئیس کمال گرا
رئیس کمال گرا، مدیر جزء‌نگری است که می خواهد همه چیز شما را کنترل کند. رفتارش وسواسی بوده، اعتماد کمی به توانایی های شما دارد. به مرور زمان شما در می یابید که نمی‌توانید کاری را انجام دهید که از نظر او خوب باشد. به جای از دست دادن انگیزه، یاد بگیرید که برای خودتان و مطابق با استانداردهای خودتان کارکنید. در یک مقطع زمانی با رئیس خود بنشینید و از او بخواهید که انتظاراتش را بیان کند بنابراین هر دو تکلیفتان را بهتر می‌فهمید. 

 

19. رئیس نامعقول
رئیس نامعقول، انتظارهای غیر واقع بینانه ای از کارکنانش دارد. او یک روش منحصر به فرد برای انجام کارها دارد و از کارکنانش انتظار دارد به همان روش کار کنند.  

 

20. رئیس بزرگ
رئیس عالی- بر انگیزاننده حامی- رئیسی است که باوجود سیاست، با هر فردی با انصاف رفتار می کند، او ارتباط برقرار می کند و سیاست درهای باز را در پیش می گیرد. افراد را تشویق می کند که راه مناسب را دنبال کنند. او الگو است و آموزشهای عالی و محیط کار مثبتی را فراهم می سازد. او دارای چشم‌انداز است، نگران نبوده و داد و فریاد نمی کند. او کارکنانش را هدایت و مربیگری می کند و هنگامی که آنها شرکت را ترک می‌کنند او سالها با آنها ارتباط دارد، تا به شرکت برگردند.

نظرات 181 + ارسال نظر
No face No name No number چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ق.ظ

و عشق قیچی شد!

وقتی تو سنگ شدی!

و من کاغذی بی رنگ...

iNsomNiouS پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ق.ظ

شمع تصمیمش را گرفت....

لبخند زد....

سکوت کرد...

وبرای همیشه خاموش شد....
تا دیگر هیچ پروانه ای این چنین عاشقانه نسوزد

Un4given شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ق.ظ

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند.هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود

natalia شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ق.ظ

قطار ! راهت را بگیر و برو

نه کوه توان ریزش دارد !!

نه ریز علی پیراهن اضافه !!!

دیگه هیچ چی مثل سابق نیست...

SepAstian یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ق.ظ

درد ِ دل.....کـه می کنــی ... !
ضعـف هـایـت، دردهـایــت را ...... می گـذاری تـوی ِ سیـنی و
تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد ...
تیــز کننــد ...
تیــغ کننــد ...
و بــزننـد بـه ....روحـت !!!

Richard یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ق.ظ

خداوندا!!!
زمین خورده ام آنچنانکه دستم به ملکوتت نمی رسد، قدری پایین تر بیا...

Star-worshipper یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:17 ق.ظ

چه کسی می گوید که گرانی شده است ؟
دوره ی ارزانیست !!!
دل ربودن ارزان ، دل شکستن ارزان،
دوستی ارزانست ، دشمنی ها ارزان،
تن عریان ارزان ، آبرو قیمت یک تکه ی نان و دروغ از همه چیز ارزان تر ،
قیمت عشق چقدر کم شده است!؟
کمتر از آب روان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان ...

[ بدون نام ] دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ق.ظ

دلم شور می زند

از بس که بر زخمهایم

نمک پاشیده ای...!!

مهرسا دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

گفت دعا کنی می آید

گفتم آنکه با دعا بیاید،به نفرینی می رود

خواستی بیایی،با دعا نیا...

با دل بیا..

مردمک چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ


وه ! که تو بی خبر از غل غل چندین جرسی !

[ بدون نام ] جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

قرارمان فصل انگور ،،، شراب که شدم تو جام بیاور ،،، من جان!

اینو کی نوشته؟؟؟؟؟؟
عااااااااااااااااااالیییییییییییییییییییییییی بود!!
مرسی:)

[ بدون نام ] یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ق.ظ

اگه بار دیگه قراره باشه همکلاسی هایی رو تو دانشگاه انتخاب کنم بهمنی ها رو انتخاب می کنم چاکر همه بهمنی ها
از این شکلکها هم بزنیم

خدا کنه وقتی دانشگاه تموم شد دوستی هایمان تمام نشود

[ بدون نام ] یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ق.ظ

آینه صداقتش را به بهای یک لبخند فروخت!!!

که تاوانش...

در خود شکستن بود....

Star-worshipper دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ق.ظ

امروز تو خیابون دست یه نفر یه قناری دیدم

پرسیدم : فروشیه؟

گفت : نه ؛ رفیقمه

...

به سلامتی همه اونایی که رفیقاشونو نمیفروشن

tanha41 دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

من هر چه می دوم به خود نمی رسم

مردمک سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم.
پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!
وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام…

....
عید همهء "هنوز بهمنیا" مبارک

[ بدون نام ] جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ

افتادین تو خط جام و می و مستی :))

فهمیدم کی هستین!
نه والا...

۰۰:۰۰ جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

تویادت نیست امامن خوب به خاطردارم
که برای داشتنت دلی رابه دریازدم
که ازاب واهمه داشت!!!

پسته شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

وای خدایا چه اسمهای بامزه ایییییییی :دی

پسته شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

بزرگترین خظر در هنگام تغییر خود تغییر نیست ، بلکه عمل کردن با منطق دیروز است .
(پیتر دراکر)

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ب.ظ

همیشه با کسی درد دل کن که دو چیز داشته باشه :یکی"درد"،دیگری"دل" !!

ناب بود جمله ات!!!
مچکر:)

همای یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم

شما؟
ز یاران؟
یاری اندر کس نمی بینم!!

[ بدون نام ] دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ

کبوتر اولی : بق بق بقووو

کبوتر دومی : بق بق بقووو؟؟؟؟

کبوتر اولی : پـَـــ نــه پـَـــ قوقولی قوقو

هییییییی هیییییییییی هیییییییییییی

[ بدون نام ] دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

نیروی انتظامی اعلام کرد:
.
.
.
.
....
هر دختری با مانتو کوتاه, موی بلند, ناخن دراز,واه,واه,واه, نه فلفلی, نه قلقلی, نه مرغ زرد کاکلی, هیچکی باهاش رفیق نبود، تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه

آلفرد سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

دل بستن شبیه یک قصس...

با یکی بودن شروع می شه ، با یکی نبودن پایان می گیره . .

آلفرد سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا،هوس قمار دیگر!!0

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ

همش اسم تورو تو والم مینویسم و هی میگن چرا اسمشو مینویسی؟؟؟؟

آخه دست خودم نیست همش فیس بوک مینویسه what's on your mind؟؟؟؟؟؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

من و تو هر دو غمگینیم

من و تو هر دو گریانیم

من و تو هر دو می دانیم

که در چشمانمان

فانوس یک احساس می سوزد

STAR-worshipper پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ق.ظ

به دنبال خدا نگرد .....
خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست .... لابلای کتاب های کهنه نیست ....
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد ...
آنجا نیست ....
خدا در دستی است که به یاری می گیری ...
... در قلبی است که شاد می کنی ، در لبخندی است که به لب می نشانی .........
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته ....
در قلبیست که برای تو می تپد .... در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.....

آلفرد پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

پنهان می شوی، پیدایت نمی کنم

پنهان می شوم، پیدایم نمی کنی!

چه قایم باشک بازی مرموزانه ای

راه انداخته ایم....

مردمک پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ


تا تو با منی ؛

زمانه با من است ...

natalia شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی !!!

همای شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامۀ حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،
کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم ، ابریم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید ؟ گفتیم که بیداریم.

من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

Richard شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

*
ما را از کودکی
به جدایی ها عادت داده اند!!!!!!
همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:
"خوب ها"/ بدها...!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ

به استاد میگم میشه برم دستشویی؟ میگه واجبه؟؟!میگم: پـَـــ نــه پـَـــ مستحبه!!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟!
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن

[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ق.ظ

میدونی فرق آموزگار با روزگار چیه ؟ آموزگار اول درس میده بعد امتحان میگیره . ولی روزگار اول امتحان میگیره بعد درس میده...

صنم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ق.ظ

پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"

بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

باران بشو،ببار به کاغذ،سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنی که مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من،عزیز غم انگیز بر گریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!


*مهدی موسوی


صنم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ق.ظ

وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی‌ست
و «دوستت می‌دارم» رازی‌ست
که در میان حنجره‌ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌تو نگیرد دل‌م
اینجا که ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند..

..حسین منزوی..

مهستا سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ق.ظ

بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنج است ، پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش. به سلامتی اونایی که الان مثل خدا تنهان...

(دکتر شریعتی)

مهستا سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ق.ظ

به دکتر شریعتی گفتن:" استاد! سیگار طول زندگی انسان را کوتاه می کند. "دکتر در جواب گفت":من به عرض زندگی فکر می کنم"

(دکتر شریعتی)

tanha41 پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ

می خواهم بگویم اما نمی شود نمی توانم نه
واژه را می دانم حرف را می دانم
اما نمی دانم با کدام شهامت بگویم دوستت دارم

برد استقلال را هم تبریک می گم امیدوارم صد سال ببریم وخوب امیدورام صد سال پرسپولیس ببازد


No face No name یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ

رد پای دزد روستای ما برروی برف ها مشخص است!
ان ردپای چکمه کدخداست!!
((****هفته اختلاس مبارک****))

Un4given یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ

سیب و زمین شیفته شدند!

همین کافی بود...

فردا مزرعه پر بود از

سیب زمینیهای تازه و عاشق...

مردمک یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ


جهنمی شده دنیا
اما به‌کار می‌آید ؛ ..
دلپذیر کرده‌است
دوزخ آخرت را !!

؟

مردمک یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ


سوسک دوست داشتنی ترین حیوان دنیاست !
وقتی سر و کله اش پیدا می شود
و من فریاد می زنم: سوسک!
که بازویت را می گیرم و
پشتت قایم می شوم...

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ

مرا به ذهنت نه...!به دلت بسپار...من از گم شدن در جاهای شلوغ میترسم...!

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

دیــشــب فــهــمــیــدم
خیــلـی وقــتــه کــه بــا هـــم رابــطــه داریـــــم
رابــطـــه ســـکــوت....


دکتر شریعتی

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

اگــــــه یـکـــی دستتو گـــرفت و دلت لـــــرزیـــــد ... زیــــاد عجلــه نــکن !!!
یــــه روز بـــا دلت کــــاری میکــنه کــــه دستـــات بـــلرزه!


دکتر شریعتی

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

ترس از تنهایی دلیل نمیشه با هر کس و ناکسی دمخور بشی لامــــــصـــــــــــب!

دکتر شریعتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد