1. رئیس فداکار
رئیس فداکار هر آنچه را که به نفع شرکت باشد انجام داده، می دهد و خواهد داد. او هر روز بدون دریافت هیچ گونه مبلغ اضافی تا ساعت هشت بعد از ظهر در محل کارش می ماند. شما چگونه با این فرد رفتار می کنید؟ شما کاری جز گوش دادن انجام نمی دهید؟ او احتمالا بعد از بازنشستگی هم اینجا خواهد بود. پس بهتر است از همان ابتدا چگونگی کنار آمدن با این فرد را یاد بگیرید.
2. رئیس داد و فریادکن
رئیسی که داد و فریاد راه می اندازد، فکر می کند اگر صدایش را تا حد نامعقولی بلند کند به خواسته هایش می رسد. صدای بلند تر، تعهد بالاتر. فراتر از همه چیز داد و فریاد کن ها فقط می خواهند بدانند که مورد توجه قرار می گیرند. اگر شما بتوانید با این رئیس کنار بیایید و احترام و اعتماد وی را جلب کنید، شاید بتوانید صدای او را پایین بیاورید.
3. رئیس دلهره آور
کارکنان هر آنچه را که رئیس دلهره آور می گوید انجام می دهند؛ چرا که از وی می ترسند. او همیشه از تهدید برای ساکت نگهداشتن کارکنان استفاده می کند. این رئیس نرخ جابهجایی کارکنان بالایی را دارد و در نتیجه برای حفظ عامل ترس کارکنان را اخراج می کند. رئیس دلهره آور دوام نمی آورد. سرنوشت یقه او را خواهد گرفت.
4. رئیس استثمار کننده
معمولا به عنوان رئیس ماکیاولی شناخته می شود. این نوع رئیس خیلی با هوش، خطرناک، متمرکز و با انگیزه بوده و همواره یک برنامه سری دارد. او به افراد به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف می نگرد. اگر شما برای چنین فردی کار می کنید مراقب پشت سر خود باشید. بهترین راه این است که با او راحت و صادق باشید. اطلاعات را بهصورت داوطلبانه ارائه کنید.
5. رئیس سرهم کننده
رئیس سر هم کننده کم خردترین رؤساست. بهترین راه رفتار با این رئیس این است که به او کمک کنید ترقی کند. هنگامی که آنها ترقی کردند به خاطر ارتقا به افراد تحت امرشان مدیون هستند. دیر یا زود مدیران، کمخردی رئیس شما را خواهند دید و او کله پا خواهد شد.
6. رئیس سردرگم
رئیس سردرگم احمق نیست، او بی سواد است. شاید کارش را در شرکت تازه شروع کرده است و با فناوری آشنا نیست و یا به طورموقت به دلیل مسائل شخصی اطلاعات و دانش وی به روز نیست. رئیس سردرگم می تواند رئیس خوبی باشد اما در حال حاضر از مسیر خارج است(تو باغ نیست). بهترین راه برای کنار آمدن با این رئیس این است که به او یاد بدهیم و سرعت او را افزایش دهیم. آن وقت شما از اینکه او با چه سرعتی وارد جریان می شود، تعجب خواهید کرد.
7. رئیس سنت گرا (محافظه کار)
او درباره روزهای خوب گذشته و درباره روشهایی که پیشترکارها انجام می شد زیاده گویی می کند. با این حال اگر او در گذشته سنگر گرفته باشد قادر نخواهد بود که در زمان حال کارکند. این رئیس باوجود مقاومتش برای حرکت به جلو، دارای اطلاعات گرانبهایی است که می تواند به نفع سازمان باشد. صبور باشید و به خاطر داشته باشید که جدید بودن الزاما به معنای بهتر بودن نیست.
8. رئیس قدرتطلب
رئیس قدرتطلب دیوانه قدرت است. او ممکن است از آزادیهای ظالمانه ای، مانند: داشتن یک خدمتکار برای تمیز کردن ماشین بر خوردار باشد. هنگامی که چیزی از او می پرسید او به افتخاراتش اشاره می کند. دیگران اطمینان دارند که این ردای قدرت، ناتوانیهای وی را می پوشاند. چگونه با این رئیس کنار بیاییم؟ او را بخندانید. دستوراتش را اجرا کنید و این تصور دروغین را در او ایجاد کنید که کارها را به روش دلخواه او انجام می دهید. به خاطر داشته باشید که او هرگز ذهن شمارا کنترل نمی کند.
9. رئیس نچسب(تفلون)
اگر چیزی نادرست از آب دربیاید، برای اینکه نشان دهد در آن وقت او جای دیگری بوده است شواهد و مستندات بی نظیری را رو می کند. این رئیس بیشتر مایه مزاحمت است تا عامل خطر. هنگام گفتگو با وی بهتر است تمام جزییات را موردنظر داشته، گفتگوهای خود را ثبت کنید.
10. کدام رئیس؟
این رئیس همواره در عمل گم است. او بی ضرر است، چون هیچگاه در دفتر کارش نیست. هنگامی که او در دفتر کارش حضور دارد از وجودش بهره بگیرید. شما از فقدان عدالت احساس رنج خواهید کرد. شما در یک اطاقک به مدت هشت ساعت در روز و پنج روز در هفته برای نصف حقوق او برده وار کار می کنید.
11. رئیس مشکوک
این رئیس به تمام انگیزه های افراد مشکوک است. هر آنچه فرد انجام می دهد، می تواند تلاشی برای خراب کردن وی قلمداد شود. این احساس بی کفایتی منجر به دخالت در آنچه که به نفع کارکنان و شرکت است، می شود. شما چه کار می توانید بکنید؟ به او قوت قلب دهید و همواره صادق و رْک باشید.
12. رئیس دنیا به دوش
این رئیس می تواند ناتوانی های خود را پنهان سازد، چرا که می تواند خود را به عنوان آدم سرسختی معرفی کند. او تمام نگرانی های دنیا را جذب می کند و برای تمام دنیا نگران است. او اول صبح با چهره بر افروخته و آشفته به دفتر کارش وارد میشود، چرا که تمام شب را بیدار مانده و روی اقلام سفارش کار کرده است. با این رئیس چگونه برخورد کنیم؟ آرام باشید و در صورت امکان از تعامل با او بپرهیزید، چرا که عصبانیت او می تواند مسری باشد.
13. رئیس پرطمطراق
رئیس پرطمطراق، لباسها، ماشین، خودکار و مسواک گرانبهایش را دوست دارد. آنچه او بیشتر دوست دارد حرفهای کلیشه ای است که در آخرین گردهمایی مدیریتی شنیده است. این رئیس به این حقیقت عشق می ورزد که در تیم من وجود ندارد. او نمی تواند بدون شما موفقیتی کسب کند. این رئیس اساسا بی ضرر است . لبخند بزنید و تحمل کنید. اگر می توانید بهگونهای منظم چند کلمه جدید به او یاد دهید.
14. رئیس رفیق
رئیس رفیق می خواهد دوست شما باشد نه مافوق شما. از شما می خواهد که او را دوست داشته باشید چرا که دوستان هوای همدیگر را دارند. زمانی را که شما با او سپری می کنید سرمایه گذاری خوبی است.
15. رئیس دو دقیقه ای
رئیس دو دقیقه ای، پیوند بین رئیس قدرتطلب و رئیس دنیا به دوش است. او به صورت لحظه ای می خواهد موقعیتها را کنترل کند (زمانی که من در تعطیلات بودم چکار کردید؟) و بعد از دو دقیقه حرف شما را قطع میکند، چراکه وقت ندارد درباره آن بحث و گفتگو کند. او پیدرپی ولی به صورت تصادفی از شما می خواهد گزارشی درباره پیشرفت کارها تهیه کنید، ولی به ندرت آنچه را که خواسته است به خاطر می آورد. کار کردن با این رئیس تمرین هنر به ایجاز صحبت کردن است.
16. رئیس مغرور (متکبر)
این رئیس، یک فداکار محافظه کار است. او شرکت را از پایه بنا کرده است. در حقیقت این میزی که شما آلان روی آن می نشینید، او ساخته است. شما به عنوان یک زیردست به راهنمایی های تقدس گونه وی نیاز دارید. کمک او اغلب به دردسر منجر می شود. با این سلطان موفقیت چگونه رفتار کنیم؟ غرور خودتان را بشکنید و از او بپرسید فردی که با سواد و مستعد کارکردن برای چنین شرکتی است، چگونه آدمی است؟
17. رئیس منزوی
رئیس منزوی، می خواهد تنها باشد. او در دفتر کارش می ماند و یا از خانه کار می کند. از تماس های انسانی بویژه از تعامل با کارکنان پرهیز می کند. او می تواند یک متخصص باشد چرا که بر مبنای مهارتهایش ارتقا یافته است. اما یک آدم اجتماعی نیست. رئیس منزوی شما را به حال خود رها می کند. لذا انتظار کار تیمی و گفتگو درباره اهداف شغلی نداشته باشید.
18. رئیس کمال گرا
رئیس کمال گرا، مدیر جزءنگری است که می خواهد همه چیز شما را کنترل کند. رفتارش وسواسی بوده، اعتماد کمی به توانایی های شما دارد. به مرور زمان شما در می یابید که نمیتوانید کاری را انجام دهید که از نظر او خوب باشد. به جای از دست دادن انگیزه، یاد بگیرید که برای خودتان و مطابق با استانداردهای خودتان کارکنید. در یک مقطع زمانی با رئیس خود بنشینید و از او بخواهید که انتظاراتش را بیان کند بنابراین هر دو تکلیفتان را بهتر میفهمید.
19. رئیس نامعقول
رئیس نامعقول، انتظارهای غیر واقع بینانه ای از کارکنانش دارد. او یک روش منحصر به فرد برای انجام کارها دارد و از کارکنانش انتظار دارد به همان روش کار کنند.
20. رئیس بزرگ
رئیس عالی- بر انگیزاننده حامی- رئیسی است که باوجود سیاست، با هر فردی با انصاف رفتار می کند، او ارتباط برقرار می کند و سیاست درهای باز را در پیش می گیرد. افراد را تشویق می کند که راه مناسب را دنبال کنند. او الگو است و آموزشهای عالی و محیط کار مثبتی را فراهم می سازد. او دارای چشمانداز است، نگران نبوده و داد و فریاد نمی کند. او کارکنانش را هدایت و مربیگری می کند و هنگامی که آنها شرکت را ترک میکنند او سالها با آنها ارتباط دارد، تا به شرکت برگردند.
باید
از بهترین دوست ترسید ...
هیچکس
...
روح تـــــو را آنقدر عریان ندیده است ...
که جای زخم ها یت را
بــدانـد .... و نمک...!
دکتر شریعتی
اونـــــــــی که
با ما
راه نیومــــــــد
برای
دیگـــــــــران
د و یــــد !!!!!!!
باز هم دکتر شریعتی
به سلامتی اونی که کلی خاطرخوا داره ولی دلش گیر یه بی معرفته...
و باز هم دکتر شریعتی
نمی دانم لذت اوج نگاهت
به مرگ می ارزد یا نه؟!
... در آن پر شور لحظه
دل من با چه اصراری ترا خواست،
و من میدانم چرا خواست،
و می دانم که پوچ ٍ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست ،
اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست .
ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی یکدیگر ..
امیدوارم که پشت هیشکی خالی نشه البته !!
روز خوب خود خودمون ؛ روز خوب دختر ؛
مبارک ِ مبارک ..
خوشالی + یه عالمه گل
بارالها !
بنده زیاد داری
اما هیچ کدوم واسهات "من" نمیشه
میدونم
"دخترم!
آدمها حتی اگر اشتباهاتشان را بپذیرند، از اعتراف
زبانی فراریند
تو حرف حق را بزن و آنها را با وجدانشان تنها بگذار" ...
:دی
گـــــــــــــاهی پـــــــــــــــروانه ها هم
اشتباه عاشــــــــــق میشوند
بجای شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــمع
گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند . . .
دکتر شریعتی
وقتی تو را می بینم فقط تو را می بینم چون فقط تو هستی که در نگاه من تو می شوی
نایس...
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چنانند
که باید ،
نه نباید ها ..
یه چیزی میدونم ولی بهتون نمیگم!!
دکتر شریعتی
e?????
in jomlaro emrooz yeki to kar amuzi behem goft!!
بازم تابستون !
دکتر شریعتی
زندگی داستان یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟
گفت : نخریدند ... تمام شد !
دکتر شریعتی
وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم خدا دقیقا هر جایی که دستمو گرفته میتونسته مچمو بگیره
دکتر شریعتی
باران کـه میبـارد
.
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود
.
راه می افـتم …
... بـدون ِ چـتـر
.
من بـغض می کنـم…
-
آسمـان گـریـه..
دکتر شریعتی
مانده ام چگونه هنوز دست و پاهایت سالم است؟!
وقتی به ناگاه
...
آنگونه سخت از چشمانم افتادی . . .
دکتر شریعتی
واقعا قشنگ بود....منتهی بدون پانویس!
بعضی وقتا اتفاقاتی تو زندگیت می*افته که دلت می*خواد خدا رو گیر بیاری، تو چشاش زل بزنی و بگی: خُب که چی مثلا؟
دکتر شریعتی
وقتی می روی
تمام چیزهای عادی
یادگاری می شوند
حساس می شوند
ترک بر می دارند
...
بر مبل نمی شود نشست
که تو آنجا نشسته بوده ای
هوا را نمی شود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است
وقتی نیستی
همه چیز
تو را یادآوری می کند
تو را و نبودنت را..
خیلی وقته دارم میگم یه روز خوب میاد
شاید اون روز خوب اومده و رفته و من نفهمیدم
شاید هنوز نیومده
شاید دیگه نمیاد
یادم رفته بود دنیا زیر قولش میزنه .....
دکتر شریعتی
تلاش برای زنده کردن یک رابطه ی از دست رفته، مثل اینه که بخوای یه چای سرد شده رو دوباره با ریختن آب جوش گرم کنی..... کمرنگ میشه!
دکتر شریعتی
اگر عاشق شدی
قصه ات را برای هیچ کس بازگو نکن...
این روز ها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده است!!!
دکتر شریعتی
صبرکن سهراب......
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی
داغ زمین بیزارم........!
دکتر شریعتی
حرفم، دردم...
درد امروز نیست...
حرف دیروز نیست...
حرف بی وفایی است...
بی مهری است
نامردی است
خودخواهی است
آموختم...
آموختم شکستن سهل است
که تحقیر، بی عیب است
گذشتن شیوه است
رفتن هدف
و در انتها دروغ، راحت است
سکوتم می آید...
اینک سکوت برایم، پر صداترین فریاد است
کارو
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت !
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نا مردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
خداوندا
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده ودل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟!
خداوندا
اگر در ظهرگرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر کاخ های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سوو آن سو در روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟!
خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت را!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا!!نمی کردی
جهانی را چنین غوغا نمی کردی
دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر آهم نمی گیرد
دگر این سازها شادم نمی سازد
دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد
نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد0
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نا مرادی های دل باشد
خدایا گنبد صیاد یعنی چه ؟!
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟!
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟!
به حدی درد تنهایی دلم را رنج می دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟!
چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید
چرا او این چنین کور و کر و لال است
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده می گویم
خدا هرگز نمی باشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ می باشد
خدای من شراب خون رنگ می باشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است0
خدا پوچ است0
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلوده ی زنبق بوسه می گیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته می گریم
اگر حق است زدم زیر خدایی !!!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوندا!!!!!!!!!!!!!
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!
چرا من روسیه باشم؟
چرا غلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوندا
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان!!!!بهشتت را نمی بینند!
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان!!
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند!
خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوتبر انسان
حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت
مصلوب خواهی کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد
برادر شبانگاهان مستانه از
آغوش خواهر کام میگیرد
نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد
قدم ها در بستر فحشا می لغزد
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم...
((کارو))
(بعضی قسمتاش تامل برانگیزه)
دلت یه شـــــــــــوره زاره
کـــــــــــــویر بی بهـــــــــــــــــــاره
کی باغبـــــــــــــون عاقل
تو شوره گل میکــــــــــــــــــــــاره
از شور گل،از گل وفا هـــــــــــرگز مجـــــــــــــو
دیگه بــــرام از زندگــــــــــی، قصــــــــــــه مگــــو
به وعده های رنگین
به بوسه ای دروغیـن دل منو ربـودی
تو با فریبت از نو
دریچه های غم رو بروی من گشـــــــودی
از عشق پاکم خسته ای
با هرکســی نشستـــــــــــه ای
چشــــــــــــــــم دلـــــــــــــت رو بستــــــــــــــــــــــــــــــه ای
نگو یه روحیم در دو تن
که تو دیگه به چشــــــــــــــــــم مـن
عـــــــــــروســـــــــــک شکستـــــــــــــــــــــه ای
از شــــــــور گل از گل وفــــــــــــا هرگــــز مجــو
دیگـــــــــه برام از زندگی قصــــــــــه مگــــــــــــو
ایرج مهدیان
از گل وفا هــــــــــرگز مجـــــــو !
دکتر شریعتی
برایِ یک دل ِ سیر گریستن
همین بعد از ظهرهای ِ جمعه کفایت می کند
انگار تمام ِ غصه های ِ دنیا را
تویِ دلِ بی صاحاب مانده ی من ریخته اند
خنده دار است
... ... ... ببین برایِ چه کسی دارم از دلتنگی های ام می نویسم
حتم دارم که تقویمت جمعه ندارد
تا معنی ِ دلتنگی را بدانی ...!!
دکتر شریعتی
نظر لطفتونه....
ولی این پانویسا هستن که به مطالب اعتبار!می بخشنو و کلا مکمل مطلب محسوب میشن..
وقتی عاشق،شب ِراز ِدلتو گفته نتونی
وقتی عاشق،شب ِراز ِدلتو گفته نتونی
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
روز ِنوروز بچینی گل ِسرخ
بر سر ِراه ِنگات فرش کنی
دلبرت بیاد بپرسه کار ِ کیست!؟
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
دلبرت خنده کنه با دگران
تو بسوزیو براش گریه کنی
دلبرت بیاد بپرسه که چرا !؟
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
دلبرت سفر کنه تنها شوی
مث ِماهیا از آب جدا شوی
بتپی،مجنون شوی،تباه شوی
تو به کس گفته نتونی
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
چقده سخته خدایا!
مهندس جون جلد 26 بزن که اینقد دفترمون
پر از لایه های نهان نباشه .. سختمونه خب !